آوین و علاقه به کتاب
آوین جونم اشتیاق تو برای شنیدن و ورق زدن کتاب چقدر زیاد بود شاید برای این بود که من و بابایی تو رو زود با کتاب آشنا کردیم. عاشق قصه های می می نی و پو پو و خانم کوچولوها بودی و مجموعه کتابهای شیمو خانم رو با لذت و هیجان گوش می دادی . شعرهای لالایی رو خودت حفظی و می گی برام بخون تا خوابم ببره . نازنینم عاشق داستانهای میکی موس و مینی شدی، جوری که جدا کردن تو از میکی غیر ممکن بود . همه جا با میکی بودی از مهمونی گرفته تا پارک و فروشگاه و همه جا . کتابهای میکی و تمام سی دی های میکی رو از حفظ بودی یادم نمی ره یک شب با اصرار زیادت ٤ بار یک کتاب چند قصه ای از میکی رو خوندم و باز با تمام بی تابیهات به خواب رفتم. خواب که نه، بیهوش شدم.
این اشتیاق تو برای کتاب خوندن همه رو متعجب کرده ،خاله هانیه همیشه شاهد این سماجت های تو برای کتاب و در نهایت فرار کردن من بوده . الان تقریبا کتابی نیست که برای تو نخونده باشم ، کدوقلقه زن و بزبزقندی اولین نرم افزارهایی بود که بعد از قصه هاش لذت بیشتری بهت می داد . دختر قشنگم علاقه تو به خوندن قصه و قصه تعریف کردن برام خیلی لذت بخشه، گاهی وقتی داری با آب و تاب با اون بیان شیرینت برام قصه می گی و موضوع قصه برام طرح می کنی دیگه نمی تونم خودم رو کنترل کنم و آنقدر می بوسمت تا دوباره شروع کنی . جالب این جاست که جدیدا کتاب هایی رو که از ٨ سالگی به بعد باید برات بخونیم و بدون تصویره از کتابخونه برمی داری و به زور می خوای که برات بخونیم و ما هم مجبوریم با تغییر قسمتهایی از کتاب برات بخونیم.عسلم از عشقم هرچی بگم کم گفتم البته باید اعتراف کنم بابا محمد بیشتر از من باعث این همه اشتیاق تو به کتاب شده، شما دو تا یک جورایی مثل هم هستید باهوش و متفکر. ،